ممنون ازین که به وبلاگم سر میزنید!
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش، می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!! پـَـــ نــه پـَـــ ، یکم بی محلی کردم،ضربه روحـــی خورده
دوست دخترم میپرسه تو هم مثل من به طبیعت و دریا و گل و چیزای رمانتیک علاقه داری؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ من فقط به زباله دونی و آشغال و توالت عمومی و چیزای چنش آور علاقه دارم
سر صبح جمعه از سروصدای زیاد از خواب بلند شدم ،رفتم آشپزخونه میبینم بابام هی داره دره یخچالو باز میکنه باز میبنده ،بهش میگم چی شده سر صبح خراب شده ؟
گفت : پــ نه پــ دارم میبندم باز میکنم بلکه رفرش بشه یه چیزی پیدا کنیم بخوریم
نشستیم همه داریم فیلم می بینیم، به رفیقم میگم یکم تلویزیونو بچرخون ؛
میگه سمت شما؟
پــــَ نــــَ پـــــَ بچرخون سمت قبله، باشد که مقبول درگاه احدیت قرار بگیره…
دارم چایی میخورم داغ بود سوختم. بابام می پرسه سوختی؟ میگم پ نه پ رفتم مرحله بعد
سر جلسه امتحان میگم استاد چقدر وقت داریم؟ میگه تا آخر امتحان؟ پَـــ نَه پـَـــ تا ظهور امام زمان
به همکارم میگم همین الان یه فیلم باحال دانلود کردم، میگه از تو اینترنت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ از تو کانال کولر، اتفاقاً پهنای باندشم زیاده، قطعی هم نداره
مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل یکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه میپرسن دردت اومد؟ پ نــه پ از اینکه میبینم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاری میکنید، دارم اشک شوق میریزم
رفتم ساعت سازی به یارو میگم ساعتم کار نمیکنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟ پــــــ نه پـــــــــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار
تو فرودگاه دارم با رفیقم حرف میزنم یارو داره رد میشه میپرسه: شما ایرانی هستین؟
میگم: پـَـــ نــه پـَـَــــ ما چینی هستیم فقط روی ما فارسی ساز نصب کردن
دارم میرم تو دانشگاه یارو دم در جلومو گرفته میگه آقا شما دانشجوی همین دانشگاهید؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دانشجوی دانشگاه آکسفوردم، درس تفسیر قرآن رو اینجا واحد میهمان گرفتم
رفتم دکتر از منشیه میپرسم دکتر هست؟ میگه بله میخوایید برید پیششون؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم اگه این وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزیشون رو سرمشق زندگیم قرار بدم و برم
جمعه کویر بودم تو گوشیم ماسه رفته خراب شده
دیروز بردم گارانتی ، میگه گوشیتون خرابه؟
گفتم پـَـَـ... گفت : خفه شو بی شخصیت ، بفرمااا بیــــرون آقاااا!!!
گفتم میخواستم بگم پـَـَـرت شدم رو رمل های کویر ، احتمالا توش ماسه رفته باشه!
طرف دوساعت عذر خواهی کرده ، میگه پس آوردین درستش کنیم؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ، مرگ مغزی شده آوردم اعضای قابل اهدای سالمش رو بردارین...
بابام داشت Next Persian Star نگاه میکرد، شرکت کنده هه گفت: "هیئت '""ژولی""" نظر خاصی نداشتن" بعد بابام گفت : اِ اِ اِ اِ اینام هیئت ژولین؟؟؟ پـــــَ نه پـــــــُ اینا پولی ن که باهم میشه ژولی پولی !!! والـــــــــــــا!!!
داداشم رفته خواستگاری دختره با سینی چای اومده که چای رو بگردنه.مامانم گفته:ماشاا...هزارماشاا...عروس خانم ایشونن؟
مادر دختره گفته:پ.ن.پ ایشون آبدار چی ان.از یه قهوه خونه استخدامشون کردیم که بیان این جا چای تازه دم بریزن.خواستگار ها بنوشن جیگرشون حال بیاد.:)
کابل برق تو کوچه قطع شده افتاده رو زمین,زنگ زدیم اداره ی برق میگیم کابل کوچمون قطع شده ,یارو میگه برقم قطع شده؟؟؟میگم پ ن پ زنگ زدم بگم اگه برق اداره ی شما رفته زحمت نکشید نیایید ما درستش میکنیم
تو سرما مثل بید داشتم میلرزیدم منتظر تاکسی بودم ، بعد عمری یه تاکسی اومده وقتی سوار تاکسی شدم رانندهه میگه سرماس؟؟؟ گفتم: پـَـــ نَـــ پَــــ گرماس!!! منم دلم هوای بندر کرده دارم بندری میرقصم!!!
یارو میمیره شب اول قبرش دو نفر میان بالا سرش، میگه شما نکیر و منکرین؟
میگن (( پ نه پ)) کامران هومنیم، اومدیم بالا سرت بگیم تو خودت نمره بیستی..:
یک ساعته از بیرون صدای قارقار میاد...داداشم میگه صدای کلاغه؟
میگم پــَ نَ پـــَ قناریه.. داره متال میخونه!
جلو در پارکینگ وایساده.در رو باز کردم.میگه: میخوای ماشینت رو بیاری بیرون؟؟ پَ نه پَ در رو باز کردم هوای کوچه عوض بشه.
پشت در اتاق عمل وایستادم منتظر دکترم که برم برای زایمان... پرستاره اومده نگام میکنه میگه زاءو شمایی؟... میگم پـَـ نـَـ پـَـ خواهرمه.. ترسیده منو فرستاده جاش!!!!...
تربیت بدنی داشتیم داریم والیبال بازی میکنیم یه دختره اومده میگه ببخشید تربیت بدنیه
میگم پ نه پ ریاضی مهندسیه،ما هم داریم سرعت توپ رو محاسبه میکنیم ببینیم رانندش در چه حدیه
رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟!
میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!!!
پربینندهترین تصویر جهان را چه کسی عکاسی کرده است؟
همواره از سالها پیش یعنی درست زمانی که ویندوز ایکسپی محبوب، در اکتبر سال ۲۰۰۱ برای اولین بار قلب رایانههای ما را تسخیر کرد، تصویر پشت صحنه یا همان والپیپر پیشفرض ویندوز که چمنزاری سبز با آسمانی آبی و چند تکه ابر را نشان میداد توجه ما را به خود جلب کرده است.
گرانترین و پربینندهترین تصویر جهان را چه کسی عکاسی کرده است؟
چاک اوریر نام عکاس این تصویر است که پس از مدتی و هنگامی که از سوی مایکروسافت به عنوان تصویر زمینه ویندوز ایکسپی مورد استفاده قرار گرفت، عنوان پربینندهترین تصویر جهان را به خود اختصاص داد. اما داستان این عکس روایتی جالبتر است.
اوریر در این خصوص میگوید که وی در سالی که این تصویر را عکسبرداری کرده هفتهای چند بار از این مسیر عبور میکرده است اما هنگامی که در ماه ژانویه و برای دیدن دوستدختر خود از این مسیر در حال عبور بوده با این منظره در منطقه سونوما در ناپا در ایالت کالیفرنیای شمالی روبرو شده است.
بسیاری از مردم وقتی منظرهای زیبا را میبینند تنها به تحسین آن میپردازند و عده کمی وجود دارند که ایستاده و از این گونه مناظر عکسبرداری کنند اما عکاس سابق مجله نشنال جئوگرافیک با دیدن چمنهای سبز و آسمان آبی و نور خورشید شفاف و تکه ابرهای موجود در آسمان آنقدر مدهوش شده بود که بلافاصله دوربین خود را به کار بیندازد.
با اینکه چندین سال از انتخاب این تصویر از سوی مهندسان مایکروسافت به عنوان تصویر زمینه پیشفرض ویندوز ایکسپی میگذرد ااما هنوز این عکاس ۶۹ ساله بر محرمانه بودن مبلغ قرارداد منعقد شده میان او و مایکروسافت پایبند است و البته قیمت آن چندان هم مهم نیست چرا که هنوز گزارشها این تصویر را گرانقیمتترین تصویر عکاسی شده در جهان میدانند.
همان دل اشوبه ی همیشگی.....
سلام!من یکی از میلیون ها طرفدار پرشور تیم پرسپولیس هستم و موضوع یادداشت خودم را پرسپولیس (ارتش سرخ) قرار دادم!
همان دل آشوبه همیشگی همان عشق و همان تپش ثانیه هایم مرا خواند تا بگویم و بنگارم برایت...
سرشاریم از همان عشق که فریاد زدیم بارها برایت سرشاریم از همان هیجان سرشار از تو و لحظات غرور انگیزت زلزله ی دقایق سرخم.... پرسپولیس با غیرتم ما هستیم در کنارت تو را باکی نباشد از تنهایی که عشق تو در رگهایمان جاریست در بند بند وجودمان نفس میکشد و با آن زنده ایم پرسپولیسم دلت از ما نگیرد که خودت خوب میدانی افسانه ی دلداگیمان را.
که خودت خوب میدانی....
خوب میدانی که عشقی اهورایی و اساطیری فراتر از لیلی و مجنونها فراتر از شیرین وفرهادها بی دغدغه ی رسیدن ونرسیدن بی دغدغه ی بودن ونبودن در هوای روزهای سرد و گرممان جاریست
دستهایمان در دست توست قدم به قدم با توایم ....
اگر فرهاد کوه را کند ما همه ی دنیا را برای سربلندیت نقش عاشقی میبندیم با چلچله ها هم آواز میشویم درمسیر حمایتت در مسیر به اهتزاز در آمدن پرچم های سرخ که اوج بی قراریه دل کوچکمان برای توست .
پایان رنگ آبی شبی سیاه و تار است
عشق به رنگ« قرمز» همیشه افتخار است . . .
پرسپولیس یعنی هواداران عاشق داشتن
پرسپولیس یعنی گل سرخ وشقایق کاشتن
پرسپولیس پر افتخارترین تیم فوتبال در لیگ برتر کشور است. این تیم دو بار در فصل های 79-80 (اولین دوره) و 86-87 (هفتمین دوره) در لیگ برتربه عنوان قهرمانی رسیده است. در فصل 88-89 نیز این تیم قهرمان جام حذفی باشگاه های کشور شد.
طبق لیستی که از سوی کنفدراسیون فوتبال آسیا ارائه شده، پرسپولیس به عنوان پرطرفدارترین تیم آسیا انتخاب شده است. دالیان واندا چین و الهلال عربستان هم در مکان های بعدی قرار دارند.
تا به حال ۶ تایی نشدیم.تا به حال دسته ۳ نرفتیم.
بیشترین تعداد قهرمانی را در کل ادوار برگزاری لیگ فوتبال ایران داریم!!
بیشترین تعداد لژیونر را در اروپا داشته ایم!!
آقای گل جهان پرسپولیسی است!!
بشترین تعداد عنوان بهترین بازیکن آسیا برای پرسپولیسی هاست!!
در ایران فقط پرسپولیسی ها افتخار حضور در جام باشگاه های اروپا و گلزنی در آن را داشته اند!!
نا گفته نماند که پرسپولیس ستارگان بزرگی رادر خود پرورش داده است.ستارگانی چون:احمدرضاعابدزاده.محمدخاکپور.حسین کلانی.
ایرج سلیمانی.علی سلطان.علی دایی.حمیداستیلی.مهدوی کیا.افشین پیروانی.محمدپنجعلی و....
یه پرسپولیس یه ایران / یه تیم پر از دلیران
گر چه حریفت قدره / اما تو میشی قهرمان
واما به یادماندنی ترین بازی لیگ برترایران.بازی دربی سال 1352.بازی ای که نه تنهاپرسپولیسی هابلکه استقلالی ها هم نمی توانند آن رافراموش کنند.
این بازی مانند دیدارهای قبلی دو تیم با حرارت و گرمی بسیار آغاز شد. ولی داغتر و سوزاننده تر از همیشه پایان یافت و این استقلال بود که در میان خرمن آتشی که پرسپولیس بر پا کرده بود سوخت و اندوه و ماتم فراوان برای هوادارانش بجای گذاشت .
شعری ایست که میگوید:
چه خوش گفت فردوسی پوردرنود/که قرمزبه آبی برنده شود
میازاراس اس که کیسه کش است/که دل داردوبرهمینش خوشست
چو شش تا بخوردست از روزگار / دگر آبیان را نماندست قرار
توکزمحنت دسته سه بی غمی/سرافرازوسرخی، بخندا همی
توانا بود هرکه قرمز بود / ز شیشتا دل شیر غران بود !
ودرپایان ازاوضاع این روزهای پرسپولیس که چندان مناسب نیست سخن می گویم.درچندسال اخیرشاهدمدیریت های نادرست ازمدیرهای نامناسب درپرسپولیس بودیم.ولی با این حال افتخاراتی برای تیم کسب کردیم مه میتوان به قهرمانی جام حذفی در فصل گذشته اشاره کرد.حالا ما سرخ دلان ایران امیدواریم تیم محبوبمان هرچه زودتربه شرایط مطلوب خود برسد تاباز هم برای ما هواداران تیم شعارهایی همچون 6 تایی ها و....بیافریند.
پرسپولیس زلزله محبوب هرچی دله
ودرپایان آرزوی موفقیت اول برای پرسپولیس وبعدهم برای استقلال دارم. واین که ماهمه طرفداریک تیم یعنی تیم ملی هستیم.(دیگه باید همرو راضی نگه داریم)
پرسپولیسی هاش نظر بدن. استقلالی هاشم نظربدن تابشماریم.برای همه معلوم شه پرسپولیس پرطرفدارترین تیم آسیاست.
زنده باد پرسپولیس
مصاحبه شغلی
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی میکنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --کارمند تازه وارد
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- ---------- --
اشتباه موردی
کارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»
رئیس پاسخ می دهد: «خودم میدانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»
کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.»
------------ --------- --------- --------- --------- --------- ------
زندگی پس از مرگ
رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
کارمند: بله!
رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به اینجا آمده و میخواهد شما را ببیند،
همان که دیروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- تصمیم قاطع مدیریتی
روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میکنی؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی !
ما به کارمندان خود حقوق میدهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»نکته
برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمیشناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا میکنند.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- ---------
زنگ تفریح
مردی به یک مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یک طوطی کرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره کرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»
مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟
صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینکه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای که در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»
و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: « ۴۰۰۰ دلار.»
مشتری: «این طوطی چه کاری می تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند.»
توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی
سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از
جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری کنند. این اتفاق برای
ما رخ داد و راننده خط بی توجه به صف مسافران که منتظر ماشین
بودند کنار خیابون داد میزد : " دربـــــــــــــــــست " . نگاه معنی
دار و اعتراض های گاه و بی گاه مسافران هم راننده رو کلافه
کرده بود و هم ما رو، به خاطر همین من و یک خانم و دو آقای
دیگه با همدیگه ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم
که برای هر مسافر نفری 1500 تومن میافتاد درحالی که کرایه خط
فقط 550 تومن بود. به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده
شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر نیومدن لاستیک و بنزین
آزاد زدن صحبت کردن.
کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس شدن زیر
بارون دل خوشی نداشت. وقتی سخنرانی راننده درباره مشکلات
بنیادی مملکت شروع شد خیلی سریع خودش رو وارد بحث کرد
که بهتره ادامه بحث رو به صورت یه گفتگوی دو طرفه دنبال کنیم :
راننده تاکسی : برادر خانمم یه وام 6 میلیون تومنی میخواست
بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده خدا الان
خورده به مشکل دارند ماشینش رو مصادره میکنند. یه عده دزد
دارند میلیارد میلیارد اختلاس میکنند کسی هم خبردار نمیشه اون
وقت این جوون رو ببین چجوری سر میدوونند !
مسافر : نوش جونش !
راننده : (نگاه متعجب) نوش جون کی ؟
مسافر : نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده
راننده : (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر) نکنه اون بابا فامیل
شما بوده ؟
مسافر : نه ! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم . مثل
شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده ؟ یا اون مدیر
بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده ؟
راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من برای یک جفت
لاستیک باید 3 روز برم تعاونی اون وقت اون 3000 میلیارد
تومن رو میخوره یه آبم روش !
مسافر : خب آقا جان راضی نیست نخر! لاستیک نخر ...
راننده : (با صدای بلند) چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم
بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
مسافر : وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده
عادی هستی وقتی میبینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به
مقصد میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست میکنی ...
راننده پرید وسط حرف طرف که : آقا راضی نبودی سوار
نمیشدی !
مسافر : (با خونسردی) میبینی ؟ من الان دقیقا حال تو رو دارم
وقتی داشتی لاستیک ماشین میخردی. مرد حسابی فکر کردی ما
که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم میدیم
راضی هستیم ؟ ما هم مجبوریم سوار شیم ! وقتی تو به عنوان یه شهروند
عادی اینجوری سواستفاده میکنی از مدیر یه بانک که میلیاردها
تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری ؟ اون هم یکی مثل
تودر مقیاس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر که حالا کاملا دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد : دزدی دزدیه
... البته منظورم با شما نیستا ولی خداوکیلی چنددرصد از مردم ما اون کاری
که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن که انتظار دارند یه مدیر بانک
کارش رو خوب انجام بده ؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی
نمیبره اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه میفهمند. برادر من تو خودت رو
اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرات همچین خلافی رو نداشته باشه
راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود
گفت : چی بگم والا !
من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده میشدم و طبیعتا طبق قرار اجباری با
راننده باید 1500 تومن کرایه میدادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000
تومنی به راننده دادم. راننده گفت 50 تومنی دارید ؟ با تعجب گفتم بله دارم و
دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم . راننده هم یک
اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت : به
سلامت !
همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه آلود حرکت میکرد
رو دنبال میکردم چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع
کردم به قدم زدن و با خودم فکر میکردم یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم ...